انسان در طول قرنها زندگی خود به این نتیجه رسید که برخی کالا ها اهمیت خاصی برای زنده نگه داشتنش دارند؛ پس همان لحظه مفهوم اولیه ی ثروت شکل گرفت و بعدتر پس از عبور از دغدغه ی زنده ماندن، برخی کالاهای غیرحیاتی نیز به لیست ثروت کم کم اضافه شد.(در اینجا سعی بر بیانی روان و ساده از مفهومی عمیق بوده )
حال با درک ثروت و تاثیر آن بر زندگی انسان، تجارت شکل می گیرد. تجارت به معنی تبادل کالاهای مورد نیاز بایکدیگر به طوری که هر فرد کالای مورد نیاز خود را بدست بیاورد. و با پیدایش تجارت، نیاز به محل انجام آن بوجود می آید که مفهوم بازار ایجاد می شود.
حال به نقطه ی حساس مساله می رسیم؛ راه های انتقال ثروت:
نخستین راه آن انتقال کالا به کالا است. سپس انسان با رشد فکری وارد مرحله ی بعد و استفاده از جایگزینی برای خود کالا شد و از طلا استفاده کرد. عنصری زیبا و کم یاب و با کمترین امکان فریب (هرچند کیمیا گران سالها به دنبال ساخت طلا از مس بودند!!!) بنابراین یک توافق شکل گرفت ک طلا یک راه سریع و امن انتقال ثروت است (و البته فعلا خود ثروت نیست).
در مرحله ی سوم با توجه به مشکلات طلا، انسان برای آن هم جایگزینی اورد.
پول(ارز فیات): ضرب سکه و چاپ اسکناس یک توافق بعدی بود که انسانها پذیرفتند. آنها تصمیم گرفتند با اعداد واحد بندی برای پول انجام دهند. حالا دیگر خود طلا یک ثروت اساسی محسوب می شد و واحد مشخصی از پول مقدار مشخصی از طلا بود. انتقال ثروت با پول آسانتر و سریعتر شد. با پیشرفت گسترده ی بشریت و پیدایش بانکها، نقل و انتقالات پول تکامل بیشتر و سریعتری پیدا کرد.
در مرحله ی بعد خبری از اسکناس یا سکه نبود و فقط یک سری اعداد که واحدهای اندازه گیری پول بودند به عنوان مقدار ثروت افراد در سیستم بانکی ثبت شد و از روشهایی مانند کارتهای الکترونیکی یا برنامه های کامپیوتری بر بستر دیجیتال و تامیین امنیت شده، قابل انتقال شد که در کسری از ثانیه حجم بزرگی از پول(ارزفیات) جابجا می شد و فعلا هم می شود.
اما با مرور بر این مفاهیم در می یابیم که شاید کالاهای اساسی که باعث زنده ماندن انسان می شوند قابل کنار گذاشتن نباشند. اما راهای انتقال ثروت توافقی هستند مانند طلا، نقره، پول، شبکه بانکی و……
در واقع انسانها با توافق و تفکر به دنبال راحت تر کردن و امن تر کردن راه های انتقال ثروت هستند.